تو چه کردي که دلم باز مسلمان تو شد
تو چه کردي که دلم بي سروسامان تو شد
سر هر کوچه طوافي به تو اينبار ولي
چشم من روي تورا ديد و پريشان تو شد
تو که از منطق و دستور غلط آوردي
دل و منطق همه يکجا به قربان تو شد
تار گيسوي پريشان شده افشان بکني
چشم من موي تورا ديد و مسلمان تو شد
روسري از سر خود باز مکن مويت را
دل ديوانه ما دست به دامان تو شد
بعد آن ماه عزيزي که مرا عاشق کرد
دل ديوانه ما عاشق چشمان تو شد
تو که خود ماهي به دنياي من اينبار بتاب
آسمان چشم تورا ديد و پريشان تو شد
من که کفر از دهنم يکدفعه بيرون نزده
و خداوند دلم موي گل افشان تو شد
روسري از سر تو رفته عقب ، ميميرم
چشم من موي تورا ديد و مسلمان تو شد
بس که از تو همه جا شعر نوشتم اينبار
"قصه شاعري ام يکسره ديوان تو شد"
عامل اصلي ديوانگي شاعر ما:
تار گيسوي تورا ديد و گرفتار تو شد.
تو چه کردي که دلم بي سروسامان تو شد
سر هر کوچه طوافي به تو اينبار ولي
چشم من روي تورا ديد و پريشان تو شد
تو که از منطق و دستور غلط آوردي
دل و منطق همه يکجا به قربان تو شد
تار گيسوي پريشان شده افشان بکني
چشم من موي تورا ديد و مسلمان تو شد
روسري از سر خود باز مکن مويت را
دل ديوانه ما دست به دامان تو شد
بعد آن ماه عزيزي که مرا عاشق کرد
دل ديوانه ما عاشق چشمان تو شد
تو که خود ماهي به دنياي من اينبار بتاب
آسمان چشم تورا ديد و پريشان تو شد
من که کفر از دهنم يکدفعه بيرون نزده
و خداوند دلم موي گل افشان تو شد
روسري از سر تو رفته عقب ، ميميرم
چشم من موي تورا ديد و مسلمان تو شد
بس که از تو همه جا شعر نوشتم اينبار
"قصه شاعري ام يکسره ديوان تو شد"
عامل اصلي ديوانگي شاعر ما:
تار گيسوي تورا ديد و گرفتار تو شد.